عین الدوله از وزرای زمان ناصر الدین شاه بو اومد بره خونه دید توی کوچه دو تا درویش هستن یه چیزایی میگن.
یکیشون میگفت:کار خوبه خدا درست کنه!
دومی میگفت:کار خوبه عین الدوله درست کنه.
عین الدوله از دومی خوشش میاد میره خونه میگه یه بشقاب پلو بکشین یه اشرفی هم بزارین زیرش بدین بهش.
پلو رو با اشرفی که زیرش بود میذارن جلوی درویش دومی اونم که خبر نداشته اشرفی زیرشه بهش بر میخوره و پلو رو میذاره جلوی اونی که میگفته کار خوبه خدا درست کنه،اونم پلو رو میخوره اشرفی رو هم میبینه و برش میداره میره.دومی هم دست خالی میره.
دو سه روز بعدش دوباره میاد ذکر میگیره که: کار خوبه عین الدوله درست کنه.
عین الدوله میبیندش و بهش میگه: مگه چند روز پیش بهت نهار خوبی ندادن؟
میگه: چرا دادن ولی من ناراحت شدم گذاشتمش جلوی اونی که میگفت کار خوبه خدا درست کنه.
عین الدوله فکری کرد و به خودش گفت: همون درست میگفت! کار خوبه خدا درست کنه عین الدوله سگ کیه!؟
یا رب عنایتی به این دل خسته.
پ ا ی ن و ش ت:نوشتن بعد از یه مدت سخته ها ولی هیچی مثل خودش نیست.
پ ا ی ن ش ت دل: چیزی نمانده،قدر چشم بر هم زدنی...
همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز
شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز
عیب چشم است اگر اشک ندارد،ور نه
سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز
کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم
یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز
تا اللهم اهل الکبریاء و ...
اینم لینک تصویریش:
http://www.aparat.com/v/6138f3d8e24e4ca7091d4b6deed79c4993188